آل ابی جراده
آلِ ابیجَراده، خاندانی علمی و سیاسی از سدۀ 1-7ق / 7-13م در عراق و حلب. این خاندان شاخهای از تیرۀ معروف عرب عدنانی و از قبیلۀ «بنی عُقیل» است و این قبیله مدتی در سرزمین عراق و عربستان حکومت کرده است. آل ابیجراده منسوب است به ابیجراده عامر بن صَعْصَعَه؛ اما شهرت این خاندان بیشتر مدیونِ محمد پسر او و صحابی امام علی(ع) است. گفته شده است که افراد این خاندان در روزگار پیامبر(ص) جملگی از حافظان قرآن بودهاند و یاقوت میگوید: من در حلب از هر کسی در این مورد پرسش کردم صحت آن را گواهی داد (6 / 18، 19). مورخان، آل ابیجرادۀ حلبی را حنفی دانستهاند، اما در برخی از متون شیعی آنان را شیعه شمردهاند (امین، 9 / 392؛ قمی، 1 / 35). اینان استدلالِ چندان روشنی برای اثبات ادعای خود ارائه نکردهاند جز اینکه شیعی بودن نیای بزرگ این خاندان، محمد بن ابیجراده، را به فرزندان و نوادگان و نبیرگان او تا سدۀ 7ق / 13م تعمیم دادهاند و نیز گفتهاند که اصولاً اهل حلب تا سدۀ 6 ق / 12م غالباً شیعی بودهاند (همانجا). اما حنفی بودن آنان روشنتر است. اینکه منصب قضاوت حنفی شهر حلب و پیرامون آن از سدۀ 4 تا 7ق / 10 تا 13م غالباً به عهدۀ فقهای نامدار این خاندان بوده و برخی از اینان آثاری در فقه حنفی پدید آوردهاند و همچنین شهادت مورخانی از قبیل یاقوت حموی (574-626 ق / 1178- 1229م) دربارۀ مذهب چند تن از شخصیتهای این خاندان، حنفی بودنِ آل ابیجرادۀ حلبی را قابل قبول میسازد. از احوال این خاندان و شخصیتهای بنام آن و نیز از چگونگی تحولات مذهبی، فکری، سیاسی و اجتماعی اینان در طی 6 سده اطلاع دقیقی در دست نیست. مفصلترین و کهنترین سند در این مورد گفتههای یاقوت است که در معاصر کمالالدین عمر، آخرین شخصیت برجستۀ این خاندان و پدر او احمد بن هبةالله، در اواخر سدۀ 6 ق / 12م و اوایل سدۀ 7ق / 13م، بوده و مطالبی که از کمالالدین شنیده نقل کرده و به خصوص از کتاب او الاخبارالمُستفادة فی ذکر بنی ابیجرادة در تدوین احوال این خاندان بهره برده و پس از آن دیگر محققان و مورخان غالباً همان مطالب را با اندکی کاست و فزود، یاد کردهاند. به گفتۀ یاقوت و به روایت کمالالدین عمر، فرزندان و نوادگان محمد بن ابیجراده ابتدا در بصره (محلۀ بنی عُقیل) ساکن بودهاند. نخستین کس از اینان که به علت شیوع بیماری طاعون در بصره، به شام و حلب مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شده است، موسی بن عیسی بن عبدالله بن محمد بن عامر ابیجرادۀ بازرگان، پس از سدۀ 2ق / 8 م، بوده است. آل ابیجرادۀ حلب از طریق فرزندان موسیٰ و عبدالله و هارون پدید آمد. هارون (د 340ق / 951م) نخستین کسی است که در روستای «اُورِم کبرى» پیرامون شهر حلب زمین خرید و پس از آن فرزندش زُهَیر املاک بسیاری را خرید و همۀ آنها را وقف کسانی کرد که در راه خدا جهاد کنند (یاقوت، 6 / 26؛ محمد راغب، 4 / 471). بنی جرادۀ حلب غالباً در روزگار زنگیان، ایوبیان، مَرداسیان و ناصریان شام میزیستند. آنان گاه از خلفای عباسی بغداد فرمان میبردند و گاه از ایوبیان و امرای مصر اطاعت میکردند (ابنعدیم، 1 / 15). در روزگار حاکمان یاد شده، عالمان و فقیهان بزرگ این خاندان غالباً منصب قضاوت حنفیِ حلب و امامت جمعه و گاه نیز مناصب سیاسی مانند وزارت را عهدهدار بودند و از اینرو غالب آنان از وجاهت اجتماعی و اعتبار سیاسی و دینی و از زندگی باشکوه و مجلل برخوردار بودند. به روایت کمالالدین، شخصیتهای علمی و سیاسی فرزندان هارون اینانند:
1. ابوالفضل عبدالصمد بن زهیر بن هارون (ح 320- ح 390ق / 932-1000م)، فقیه و محدث. وی در حلب نزد ابوبکر محمد بن حسین شیعی و دیگر عالمان درس خوانده است. بسیاری از راویان، از آن میان پسر برادرش ابوالحسن احمد و مشرقالعابد، از او روایت کردهاند. وی فرزندی نداشته است (یاقوت، 6 / 26).
2. ابوجعفر یحیی بن زهیر، از تاریخ تولد و مرگ او چیزی نمیدانیم. ظاهراً وی نخستین کسی است که به «عدیم» شهرت یافته و پس از آن فرزندانش «بنی عدیم» نیز خوانده شدهاند، اما کمالالدین اولین کس از این خاندان را که عنوان «عدیم» یافته، قاضی هبةالله بن احمد (نوۀ یحیی) دانسته است (یاقوت، 6 / 19). علت این نامگذاری دانسته نیست. یاقت میگوید: من سبب آن را از کمالالدین پرسیدم و او اظهار بیخبری کرد و گفت این عنوان جدید است و در قدیم به نیاکانش گفته نمیشده است. وی افزود: گویا قاضی هبةالله بن احمد بن یحییٰ، با وجود ثروت بیکران، همواره در اشعار خود از تنگدستی و ستم روزگار مینالیده و از اینرو به عدیم (تنگدست) شهرت یافته است (همانجا).
3. ابوالحسن احمد بن یحییٰ (د 429ق / 1038م)، فقیه، محدث و قاضی. در حلب تولد یافت. حدیث را فرا گرفت و نزد قاضی ابوجعفر محمد بن احمد سمعانی (یا سمنانی) قاضی حلب، فقه را آموخت و پس از آن قاضی شهر حلب گردید. او نخستین کس از آل ابیجراده است که به منصب قضا دست یافت (یاقوت، 6 / 26-27؛ محمد راغب، 4 / 471-472؛ صفدی، 8 / 248).
4. ابوالفضل قاضی هبةالله بن احمد (413-488ق / 1022-1095م)، ادیب، شاعر، فقیه، محدث و قاضی. حدیث را از پدرش آموخت. احتمالاً وی با احمد بن عبدالله بن سلیمان معروف به ابوالعلاء معری (363-449ق / 973-1057م) دیدار داشته و از وی بهره برده است. او در شعر و ادب چیرهدست بود و با فصاحت و بلاغت شعر میسرود. وی نزد حاکمان آل مرداس محترم و معتبر بود. در 473ق / 1080م، در اوایل حکومت شرفالدوله ابوالمکارم مسلم بن قریش، به منصب قضاوت حلب گمارده شد و تا آخر عمر این مقام را عهدهدار بود. نزد محمود بن نصر بن صالح بن مرداس از وی سعایت شد، ولی محمود نکوهش بدخواهان را نشنود و از اینرو هبةالله ضمن سرودن شعری او را ستود و سپاس گفت (یاقوت، 6 / 28-30؛ محمد راغب، 4 / 473-475).
5. ابوغانم محمد بن هبةالله (446- 518 ق / 1054-1124م)، قاضی، فقیه و محدث. از پدر و دیگر عالمان دانش آموخت پس از مرگ پدر (488ق / 1095م) در حکومت تاجالدین دبیس عهدهدار مقام قضاوت و امامت جمعه در مسجد جامع شهر حلب گردید. هنگامی که حاکمانِ مصری، حلب را از زیر سلطۀ خلفای عباسی بیرون آوردند و ملک رضوان را عزل کردند، ابوغانم نیز برکنار شد و در 490ق / 1097م قاضی زوزنیِ ایرانی به جای وی به قضاوت گمارده شد، اما پس از چندی ملک رضوان قدرت را به دست گرفت و خطبه به نام خلیفۀ بغداد خواند و بار دیگر ابوغانم را به مقام قضاوت بازگرداند. در 496ق / 1103م به فرمان خلیفه المستظهر بالله عباسی از سوی علی بن دامغانی قاضیِ بغداد نیز به قضاوت و دیگر کارهای شرعی گماشته شد. او در حالی که شهر حلب در محاصرۀ صلیبیان بود درگذشت (یاقوت، 6 / 29-30؛ محمد راغب، 4 / 475-476).
6. ابوالفضل هبةالله بن محمد (499-562 ق / 1106-1167م)، فقیه، محدث و قاضی. نخست حدیث و فقه آموخت و در 534 ق / 1140م، از سوی اتابک زنگی بن آق سنقر قاضی شهر حلب شد و سپس از زینبی قاضیالقضات بغداد نیز فرمان قضاوت یافت، اما هنگامی که اتابک درگذشت و فرزندش نورالدین به جای پدر نشست و کمالالدین محمد بن عبدالله شهرزوری قاضی شام گردید، از وی خواستند که خود را در همۀ کارها نمایندۀ حاکم و قاضی جدید شام بداند ولی او نپذیرفت. در این کشمکش مجدالدین بن الدایه والی حلب نیز جانب حاکم شام را گرفت. میان هبةالله و نورالدین نامههایی در این باره رد و بدل گردید، اما او همچنان مخالفت کرد. سرانجام در 557 ق / 1162م از منصب قضاوت برکنار شد و محییالدین، فرزند قاضی کمالالدین قاضیالقضات شام، به قضاوت حلب گماشته شد. در همین سال سفری به مکه کرد (یاقوت، 6 / 31-32؛ محمد راغب، 4 / 476-477).
7. ابوالحسن احمد بن هبةالله (542-613 ق / 1147-1216م)، فقیه، قاضی، ادیب و شاعر. حدیث را از پدر و ابوالمظفر سعید بن سهل فلکی آموخت. در زمان نورالدین محمود بن زنگی امام و خطیب جمعه بود و در روزگار فرزند او اسماعیل، خزانهدار حکومت گردید. در 575 ق / 1180م مقام قضاوت شهر حلب را عهدهدار شد، اما در 578 ق / 1182م به دلیل قدرت یافتن ملک ناصر که شافعی بود (ابنعدیم، 1 / 18) از این مقام برکنار شد (یاقوت، 6 / 34-35؛ محمد راغب، 4 / 479). برخی گفتهاند او به علت شیعی بودن کنار زده شد (امین، 8 / 377). وی پس از آن به مطالعه، تدریس، تحقیق و رسیدگی به اموال و املاک خود پرداخت.
8. ابوالمکارم محمدبن عبدالملک (د 565 ق / 1170م)، محدث، فقیه، ادیب و شاعر. در شهر حلب درس خواند و پس از آن به بغداد کوچید و در آنجا نزد محمد بن ناصر سلامی و دیگران دانش آموخت و آنگاه به دمشق بازگشت (یاقوت، 6 / 32-33؛ محمد راغب، 4 / 477- 478). او اشعار بسیاری سروده است و برخی از شعرهای وی بیانگر شیعی بودن اوست (امین، 9 / 396). وی در حلب درگذشت.
9. ابوغانم جمالالدین محمد بن هبةالله (540 – 628 ق / 1145-1231م)، فقیه، قاضی و خطاط. در حلب زاده شد و نزد پدر و عمویش درس خواند و فقه حنفی را از علیالعلاء الغزنوی آموخت. وی امام و خطیب مسجد جامع حلب بود. پس از درگذشت قاضی ابن شهرزوری، در حکومت اسماعیل بن محمود بن زنگی، قضاوت شهر حلب به او پیشنهاد شد، ولی وی آن را نپذیرفت و برادرش ابوالحسن احمد (پدر کمالالدین، ابنعدیم) عهدهدار قضاوت گردید. ابوغانم در روزگار خود از خوشنویسان و کاتبان بنام بود و به شیوۀ ابن برّاب (علی بن هلال، د 413ق / 1022م) مینوشت. ابوغانم کتابهای بسیاری را با خط زیبا نگاشته است (یاقوت، 6 / 23-34؛ محمد راغب، 4 / 478-479). وی مردی پارسا بود و ابن اثیر که روزگار او را دریافته، میگوید: «اگر کسی بگوید در این روزگار عابدتر از ابوغانم نیست گزاف نگفته است» (12 / 505). او در حلب درگذشت.
10. ابوالقاسم کمالالدین عمر بن احمد بن ابی جرادۀ عُقیلی حلبی معروف به «ابن عدیم»(588-660 ق / 1192-1261م)، فقیه، قاضی، مورخ، ادیب، شاعر، خطاط، حافظ قرآن و سیاستمدار. برخی او را پسر عبدالعزیز و نوادۀ احمد دانستهاند (زیدان، 3 / 185؛ ابوالفداء، 3 / 215)، ولی این گفته درست نمینماید. در کودکی خواندن و نوشتن و مقدمات علوم و ادب و خوشنویسی را فرا گرفت و پس از آن حدیث را از پدر و عمویش ابوغانم و برخی دیگر آموخت (امین، 8 / 378). آنگاه در حلب، حجاز، عراق، شام و فلسطین علوم دیگر مانند فقه را فرا گرفت. در تعلیم و تربیت او جز پدر، استادانی مانند عمر بن محمد طَبَرْزَد (515-607 ق / 1121-1210م)، افتخارالدین عبدالمطلب هاشمی (د 616 ق / 1219م)، ابن طاووس (د 673 ق / 1274م)، تاجالدین ابوالیمن زید بن حسن کِندی (د 613 ق / 1216م)، بهاءالدین یوسف بن راقع قاضی حلب و در بغداد عبدالعزیز بن محمود ابن اخضر، نقش بیشتری داشتند (ابن عدیم، 1 / 29-30). او در روزگار خود از عالمان بنام و در بیشتر دانشها توانا بود. در حدیثشناسی و تاریخ استاد بود. در خط و کتابت چیرهدست بود و انواع خط بهویژه نسخ را به زیبایی مینوشت (زیدان، 3 / 185). هنگامی که نوشتههای او انتشار یافت، آوازۀ آن در همهجا پیچید. یکبار نوشتهای به خط او، که از روی خط ابنالبواب تقلید شده بود، به عنوان خط ابن البواب، و بهای گرانتر از نمونۀ مشابه، به فروش رفت، و به اشتهار خط وی افزود (یاقوت، دارالفکر، 16 / 45-46)، گرچه خط ابن بواب در روزگار خود از چنین ارزش و اقبالی برخوردار نبود (یاقوت، 6 / 42). عالمان و ادیبان و محدثانی چند در حوزۀ درس کمالالدین پرورش یافتند که از آن میان میتوان به چند تن اشاره کرد: فرزندش عبدالرحمن (د 695 ق / 1296م)، ابن مسدی اندلسی (د 663 ق / 1264م) که به هنگام اقامت کمالالدین در حجاز از او درس آموخت، این حاجب جمالالدین عثمان (570-646 ق / 1174- 1248م) و عبدالمؤمن دِمیاطی (د 705ق / 1305م) (ابن عدیم، 1 / 30). کمالالدین یکبار در 603 ق / 1206م و بار دیگر در 608ق / 1211م به بیتالمقدس و دمشق سفر کرد و با عالمان و بزرگان آن دیار دیدار و گفتوگو کرد و بازگشت. در 610 ق / 1213م در سن 22 سالگی کتاب الدراری فی ذکر الذراری را نگاشت و آن را به ملک ظاهر حاکم حلب به مناسبت تولّد فرزندش عزیز، اهداء کرد. در 28 سالگی، در مدرسۀ «شادبخت» که از مدارس مهم حلب بود، به تدریس پرداخت و در آن سنین تسلط او بر دانش و توانائیش در تدریس مایۀ اعجاب و تحسین گشت. او کتاب ضوءالصباح فیالحثَ علیالسماح را نگاشت و به ملک اشرف تقدیم کرد و ملک به خاطر زیبایی خط آن وی را نواخت و خلعت بخشید (امین، 8 / 378). مدّتی نیز منصب قاضیالقضاتی حلب را عهدهدار بود. در حدود 639 ق / 1241م مدرسهای بزرگ بنیاد نهاد (ابنعدیم، 1 / 24). گویا کمالالدین عالم و فقیهی آزاداندیش بوده است. او در روزگار خود، بهرغم وجود تعصبهای سخت، گستاخی نشان داد و کتابی در دفاع از ابوالعلاء معرّی نوشت و این در حالی بود که ابوالعلاء آماج اتهامات گوناگون گشته بود. ابن عدیم نزد پادشاهان و امیران و خلفای روزگارش دارای منزلتی بود. از اینرو بارها از سوی ملک ناصر حاکم شام به عنوان فرستادۀ مخصوص نزد خلیفۀ عباسی به بغداد رفت (ابن عدیم، 1 / 23). شاعران بسیاری او را مدح گفته و صله دریافت داشتهاند (همانجا). در 657 ق / 1259م، در آستانۀ هجوم هولاکوخان مغول به شام، از سوی حاکم این سرزمین از راه فلسطین به مصرف رفت تا از او برای دفع یورش مغولان یاری بخواهد. در مصر از او به گرمی استقبال شد و بر اثر تلاشهای او حاکم مصر سپاهی آماده ساخت تا به یاری شامیان بشتابد؛ اما هولاکو در 658 ق / 1260م، پس از کشتار عظیم مردم و ویران کردن شهرها و آبادیها، وارد حلب گردید و آن شهر و پیرامون آن را ویران کرد. مغولان سپس عازم دمشق و سرزمین فلسطین گردیدند و به حدود مصر رسیدند؛ اما مصریان آنها را عقب راندند. کمالالدین پس از رفتن مغولان، به شهر حلب بازگشت اما آنجا را گورستانی متروک و بیابانی خاموش یافت و هیچ اثری از خانههای خاندان خود ندید. قصیدۀ میمیّۀ معروف او، که در این اوان سروده شده، ماجرای ویرانی و کشتار مغولان را بازگو میکند (قمی، 1 / 355). او دلشکسته به مصر بازگشت و در آنجا به تألیف و تحقیق پرداخت. گفتهاند هولاکو از وی خواست که به حلب بازگردد و منصب قضاوت را عهدهدار شود ولی او نپذیرفت (مقریزی، 1 / 476). دو سال بعد وی در مصر درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (امین، 8 / 379-380؛ ذهبی، 3 / 300). یکی از علل بلندآوازگی ابن عدیم آثار و تحقیقات وسیع وی در موضوعات مختلف علمی، ادبی، فقهی، کلامی و تاریخی است. 2 اثر معروف او دربارۀ تاریخ حلب در آن روزگار و پس از آن از اقبال فراوان برخوردار شد و نزدیک به همۀ مورخان معاصر وی و سدههای بعدی از آنها بهره بردند (ابن عدیم، 1 / 57- 58). آثار ابنعدیم که برخی از آنها به چاپ رسیده، بدین قرار است: بغیةالطلب فی تاریخ حلب، در 30 جلد (یافعی، 4 / 159) یا 40 جلد (ابنکثیر، 13 / 236؛ ابن عدیم، 1 / 52) یا 10 جلد موجود در استانبول (دایرةالمعارف اسلام، ذیل ابن عدیم)، نخستین اثر در تاریخ حلب (کشفالظنون، 1 / 291)، به ترتیب حروف الفباء و دربرگیرندۀ احوال عالمان، حاکمان، سرزمین، مردم و دیگر مسائل جغرافیایی، سیاسی، علمی و مذهبی حلب است. جلد اول آن به کوشش سامی الدهان در مصر چاپ شده است؛ زبدة الحلب من تاریخ حلب، 2 جلد و آن گزیدهای است از بغیةالطلب که به وسیلۀ مؤلف به ترتیب سال تدوین شده و تا 641 ق / 1243م را در برمیگیرد. این کتاب در 1234ق / 1819م در پاریس و در 1235ق / 1820م در بن و در 1370ق / 1951م به کوشش سامیالدهان در دمشق چاپ شده و بخشی از آن توسط باربیه دومنار و قسمتهایی توسط بلوشه به فرانسه ترجمه شده است (دائرةالمعارف اسلام، 3 / 395 ذیل ابنعدیم؛ زیدان، 3 / 185)؛ الدراری فی ذکر الذراری، در استانبول، چاپ شده است (ابن عدیم، 1 / 41)؛ ضوء الصباح فی الحث علیالسماح؛ الاخبارالمستفادة فی ذکر بنی جراده؛ کتاب الخط و علومه و وصف آدابه و اقلامه و طروسه؛ تبرید حرارة الاکباد فیالصبر علی فقد الاولاد؛ الانصاف والتجری فی رفع الظلم والتجری عن ابیالعلاء المعرّی، چاپ شده است (زرکلی، 5 / 40)؛ منهاج فیالاصول والفروع علیمذهب ابیحنیفه؛ الوصلة الیالحبیب فی وصف الطیبات والطیب، در برلین موجود است (زیدان، 3 / 185؛ بغدادی، 1 / 787)؛ سوقالفاضل، زرکلی نسخۀ خطی آن را در 2 جلد دیده است (5 / 40)؛ التذکره، خطی (همانجا)؛ و قصیدهای در مدح عایشه، موجود در کتابخانۀ پطرزبورگ (زیدان، 3 / 185).
11. محمد بن عمر (635-694 ق / 1238-1295م)، عالم و فقیه. کتاب الرائض فی علم الفرائض اثر اوست (ابن ابیالوفاء، 2 / 100).
] عالمان و فقیهان مشهور آل ابی جراده از نسل عبدالله بن موسی بن عیسیٰ مهاجر اینانند.
12. قاضی ابوطاهر عبدالقاهر بن علی بن عبدالباقی بن محمد بن عبدالله (د 463ق / 1071م)، عالم و فقیه (یاقوت، 6 / 20).
13. ابوالمجد عبدالله بن محمد بن عبدالباقی (د 480ق / 1087م)، لغوی، ادیب و شاعر. در حلب نزد ابو عبدالله حسین بن عبدالواحد بن محمد بن عبدالقادر قنسرینی درس خواند (یاقوت، 6 / 21).
14. ابوالحسین علی بن عبدالله بن محمد بن عبدالباقی (د 548 ق / 1153م)، عالم، خطاط، ادیب و شاعر. او در اغلب دانشهای روزگارش توانا بود و از پیشوایان دینی و علمی عصر خود در حلب بهشمار میآمد. در 516 ق / 1122م همراه گروهی از ادیبان و عالمان به قصد حج رهسپار بغداد شد؛ اما ادامۀ سفر ممکن نشد و به حلب بازگشت. در 531 ق / 1137م به موصل سفر کرد و با تاجالاسلام ابوسعید عبدالکریم ابن محمد سمعانی، از عالمان آن دیار، دیدار کرد. کمالالدین عمر نقل کرده است که علی دارای 3 گنجینۀ کتاب است که به خط خود نگاشته است (یاقوت، 6 / 21-22؛ محمد راغب، 4 / 467- 468).
15. ابوعلی حسن بن علی بن عبدالله بن محمد بن عبدالباقی (د 551 ق / 1156م)، ادیب، نویسنده، شاعر و خطاط. نزد پدرش درس خواند و سمعانی کتابت را از او آموخت. انواع خط را به زیبایی و سادگی مینوشت. نسخ را به شیوۀ ابن مقله و رقاع را به شیوۀ ابن هلال مینگاشت. در حیات پدرش سفری به مصر کرد و با مقامات سیاسی آن دیار معاشر شد و در سپاه یکی از امیران به خدمت مشغول گردید و در همانجا درگذشت (یاقوت، 6 / 22-23).
16. ابوالبرکات عبدالقاهر بن علی بن عبدالله (د 552 ق / 1157م)، ادیب، شاعر و خطاط. در حلب نزد پدرش دانش فرا گرفت. به لطافت شعر میسرود و به زیبایی خط مینوشت. از پیشگامان هنر خطاطی بهشمار آمده است و بسیاری این هنر را از او آموختهاند. وی نزد نورالدین محمود بن زنگی دارای مقامی بلند بود و خزانهدار او گردید (یاقوت، 6 / 24-25).
مآخذ
ابن ابیالوفاء، عبدالقادر بن محمد، الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة، حیدرآباد دکن، مطبعۀ مجلس دائرةالمعارف النظامیه، 1332ق؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1399ق؛ ابن تغری بردی، یوسف، النجومالزاهرة، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد القومی، 7 / 208-209؛ ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدةالحلب، به کوشش سامیالدهان، دمشق، 1370ق، 1 / 26؛ ابن عماد، عبدالحی، شذراتالذهب، قاهره، مکتبةالقدسی، 1351ق، 5 / 303؛ ابن قطلوبغا، زینالدین، تاج التراجم، بغداد، مکتبةالمثنیٰ، 1962م، صص 48، 65؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت 1351ق؛ ابوالفداء، اسماعیل، المختصر فی اخبارالبشر، بیروت، دارالمعرفة؛ امین، محسن، اعیانالشیعة، بیروت، دارالتعارف، 1403ق، بروکلمان، 1 / 404-406، ذیل، 1 / 568-569؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیةالعارفین، استانبول، 1387ق، 1 / 171، 2 / 138؛ حاجیخلیفه، کشفالظنون، استانبول، 1941م، 1 / 292؛ دایرةالمعارف اسلام؛ ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1984م، 7 / 130؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دارالهلال، 1957م؛ صفدی، خلیل بن ابیک، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد یوسف نجم، بیروت، دارصادر، 1391ق، 8 / 249؛ قمی، عباس، الکنیٰ والالقاب، تهران، 1397ق، 1 / 354؛ کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافة، 1974م، 3 / 126-127؛ کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1376ق، 7 / 275-276، 11 / 76؛ محمد راغب، اعلامالنبلاء، حلب، 1343ق، 2 / 313-314، 4 / 464؛ مقریزی، احمد بن علی. السلوک، قاهره، لجنة التألیف والترجمة والنشر، 1376ق؛ یافعی، عبدالله ابن اسعد، مرآةالجنان، بیروت، مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1339ق، 4 / 158؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجمالادیاء به کوشش مارگلیوث، لیدن، 1913م، 6 / 45.
بخش معارف